
خواستگار هم خواستگارهای قدیمی!
چند روز قبل مرد چوپانی حین چراندن گوسفندانش دید دختر جوانی به صورت زخمی و رها شده در کنار جاده افتاده است. چوپان با این تصور که دختر جوان فوت کرده به او نزدیک شد و آنموقع بود که متوجه شد او هنوز نفس میکشد؛ بنابراین با پلیس و اورژانس تماس گرفت.
پس از آن دختر جوان که مشخص شد مینو نام دارد به بیمارستانی در همان حوالی انتقال یافت تا تحت درمان قرار گرفت. مینو بعد از یک هفته تحت نظر بودن به هوش آمد و در رابطه با حادثهای که برایش رخ داده بود، گفت: من عاشق نقاشی و طراحی هستم و در این رشته تحصیل کردهام. گاهی اوقات هم از گالریها و نمایشگاههای نقاشی بازدید میکردم تا اینکه در اینستاگرام با سروش آشنا شدم. سروش پسری بود که مانند من به نقاشی علاقه داشت و حتی در صفحه اینستاگرامیاش چند اثر نقاشی خودش را هم منتشر کرده بود. نقاشی وجه اشتراک من و سروش بود و همین مساله باعث شد کمکم به هم علاقهمند شویم و سروش پیشنهاد ازدواج داد.
او ادامه داد: از مدتی قبل تصمیم داشتم ملکی خارج تهران بخرم، به همین دلیل تصمیم گرفتم دلارها و طلاهایم را از صندوق امانات بردارم و سروش که از این ماجرا خبر داشت، پیشنهاد داد همراهیام کند. با هم به بانک رفتیم و من طلاها و دلارهایم را برداشتم، در مسیر او دو قهوه خرید و مدت کوتاهی بعد از اینکه قهوه را خوردم، بیهوش شدم و زمانی که به هوش آمدم، روی تخت بیمارستان بودم.
به این ترتیب، برای ماموران پلیس مسلم شد که سروش با سرقت طلاها و دلارها متواری شده است.